بسم الله الرحمن الرحیم.
انتظار این را دارم که تا سال های نچندان دور پیشگویی اهل بیت محقق شود و مردان به مردان و ن به ن بسنده کنند و حکایت قوم لوط عینا تکرار شود البته با دامنه بسیار وسیع تر و حمایت های بسیار رسانه ای و معنا داره دیگر.
در همین جهت است که پزشکی مدرن و جامعه روان شناسی و روانپزشکی مدرن تایید می کنند که گی بودن یا بودن و همجنسگرایی اصلا بیماری روانی نیست و یک امر عادی است و تأکید می کنند که ازدواج ها و خانواده های همجنسگرا و همچینن فرزندان آنان هیچ مشکل خاصی ندارند به نسبت با خانواده های دگر جنسگرا و البته خواهم گفت ان شاءالله اگر عمری باشد از این مهندسی عظیم که تفکرات انحرافی به دلایل مشخص و از پیش تنظیم شده را پشتش یدک می کشد چگونه فریب می دهند با استفاده از رسانه های جمعی و افراد معروف و سازمان های فاسد و زنجیره ای عظیم که قصد و توجه آنان همین است که بشود حکایت لوط و این که می گویم به شرط حیات در چندین نوشته سعی می کنم مشتی از خلوار را بگویم و با استفاده از روش های تحقیقی متناسب با خودشان که نشان البته می دهم فاسد است بر علیه آنها مطالبی را نشر می دهم.
اینکه چرا می پردازم به این موضوع هم به دلیل پیشرفت چشمگیر آن است و توجه رسانه ها به صورت آشکار یا نیمه آشکار در جهت ترویج آن است.
پس سعی دارم نشان دهم
آیا همجنسگرایی عادی است یا نوعی انحراف
آیا همجنسگرایی بر جامعه و سلامت جامعه تاثیر دارد یا نه
آیا خانواده همجنسگرا موفق است
فرزندان همجنسگرایان سلامت دارند به نسبت دیگران
و نکات دیگری که متناسب با آنچه که در این چرخه اتفاق می افتد و داغ است را بررسی می کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
اما گفتم که چارت و ساختار سلامت غرب سرمایه داری از بنیاد سست و کج است و انتظار نباید داشته باشیم که غرب برای ما الگوی سالم و صحیح .داشته باشد.
اما وقتی می گویم غرب سرمایه داری و روانشناسی و روانپزشکان آن در برخورد با انسان کاملا بی بهره و کم دانش هستند سخنی به گزاف نگفته ام، مساله اصلی و حیاتی این است که ساختار روحی و روانی مرد و زن را اصلا نمی شناسند با تفاوت ها و شباهت های این دو جنس آشنایی ندارند و بر اساس گزارها و برداشت های غلط و کاملا جدید و بدون پشتوانه تجربه های قدمای علم نفس شناسی و روانشناسی زن و مرد برنامه ای چیده و کاملا دست پاچه تولید نظریات آبکی و کاملا زوال پذیر می کنند.
در نقد ساختار پژوهشی غرب و روش تحقیق آنان و اصلا کیفیت کمی و کیفی تحقیق آنان ایرادهای بسیار وجود دارد که یک بحث دنباله دار با خودش دارد گرچه در نوشتار قبلی کمی به نحو اجمالی بدان اشاره کردم و همان هم برای اهلش بابی است که دریچه های جدید به روی اهل تحقیق باز می کند و همینقدر اشاره کنم غرب سرمایه داری حتی روش ها و نحوه تحقیقات پژوهشی را متناسب با نیاز خود تغییر داده و اکنون روش غربی شده است یگانه روش تولید علم و افسوس و صد افسوس که چه نکات خوبی در این سخن وجود دارد و ما به اصطلاح همان پایه آنان را کج می دانیم و اصلشان بی بنیاد است.
حال آیا بازنگری اساسی در روش تحقیق در پدیده ها و تولید علم آیا انجام می شود و این سیطره غرب آیا دستخوش تحولات قرار می گیرد، آن جای بحث دارد.
داشتم می گفتم اول آنکه اندیشمندان سرمایه داری اصلا شناختی از زن و جنس زن و مرد و جنس مرد ندارند در مرحله اول و آن ها در همین ابتدا کارشان خراب است.
دوم آنکه غرب مدرن با حذف خدا این بستر را به جایی کشاند که اصلا انسان و زن و مرد فراموش کند که هدف چیست و خلقت آن ها برای چیست و کاملا دنیا گرایی را سرلوحه خود قرار داده اند و تمام قوانین الهی را نادیده گرفتند و این نادیده گرفنن هم نه بر اساس علم و دانش بلکه بر اساس سود و سرمایه بود.
می خواهم یگویم خب ای غرب سرمایه دار، توجه الهی و معنوی پس کجای این اساس نامه تو قرار دارد؟
آیا حق داری ادیان الهی را نادیده بگیری؟
ادیانی که پیروان فراوان دارند.
پس اینجا یک حذف اساسی و دیکتاتوری نرم وجود دارد که ادیان و قوانین الهی با اکثریت جامعه نادیده گرفته می شود و این سخنان من در خود نکاتی دارد که اهلش هر گوشه ای از آن را می توانند بگیرند و دنبال کنند.
حال بر می گردم به اینجا که آیا زندگی همین است و اعتقادات به جهان دیگر و قانون های الهی کجا جا دارد؟ هیچ جا.
آیا روان شناسی و روانپزشکی سرمایه داری می داند که زن چه قطبی دارد و چه نیازهایی دارد و چه توانایی هایی دارد و برای کامل شدن و بهتر شدن چه نیازهایی دارد ؟
می گویم با قدرت نمی داند و در مورد مردان هم چیزی نمی داند.
به صرف اینکه بگوییم همجنسگرایی طبیعی است و باید رسمیت شناخته شود ، آیا هیچ فکر کرده اند که ساختار های جامعه و اقتصاد و خانواده دچار چه تحولاتی می شوند؟
روانشناسی و روانپزشکی هیجگونه تخصصی ندارد در این زمینه ها و تنها نظر در محدوده خود می دهد که اغلب با جامعهشناسی دچار تنش هستند و ایضا با نهادهای دیگر.
جالب آنجاست که تا سال هزار و نهصد و هفتاد این عمل توسط همین روم شناسی و روانپزشکی سرمایه داری هم بد بود و بیماری بود، یکهویی شد خوب و طبیعی؟
گرچه هستند روانشناس و روانپزشکانی که این عمل را هم غیر طبیعی و نادرست می دانند و ما از آنها هم استفاده می کنیم.
اما در باب کسب فضیلت های اخلاقی و دینی تجویز روانشناسی و روانپزشکی چیست؟
باید قاطع بگویم که زن قطب احساس و عنصر عواطف است و همراه شدنش با زن دیگر برای رشد در زمینه های مختلف روحی و جسمی اساسا امکان پذیر نیست و چه بگویم که اصلا روانشناسی و روانپزشکی هیچ اطلاعی و نظری در مورد این قطب ها ندارد.
اینکه زن بخواهد خلا یک زن را پر کند ممکن نیست، چرا که آن چیزهایی که زن می خواهد برای رشد و حمایت برای کامل شدن در نیمه دیگر مرد است و مرد هم همینطور.
تاثیر رفتارهایی که زن با زن و مرد با مرد با هم دارند و محصول این همباشی به منجر به وجود آمدنه اختلالات رفتاری است در سطح خرد و در سطح کلان با گسست های فراوان روبرو می شویم.
خانواده زن با زن محصولشان فرزندانی تک قطبی و غیر انعطاف پذیر است چنانچه در مردان است و در بخش کودکان اشاره می کنم و توضیح می دهم.
حال آیا توجه شده است که ن همجنسباز چگونه باید کسب درآمد کنند؟
خب گفته می شود کار می کنند و دقیقا این همانجاست که بحران شروع می شود و ن در چرخه کار سخت مردان باید وارد شوند و آنچه آمار ها نشان می دهد وضع نامناسب مالی برایند چنین خانواده ی نه ای است و البته اندکی وضع بهتری دارند ولی اکثریت نه
واصلا ن باید در محیط سخت کار وارد شوند و شکنندگی برای انها قطعی است و سواستفاده و سختی های رقابت با مردان آشکارا خودرا نشان می دهد
والبته اینها بخش دنیایی و به حسب بحث با خوده غرب است و باید با ما بحث دینی هم و اخلاقی هم داشته باشند و اینجاست که غرب کاملا ذلیل خواهد شد.
ادامه می دهم
فعلا خستگی حاصل شده تا تجدید نفسی شود.
تا
بسم الله الرحمن الرحیم.
آنچه که اکنون جامعه روانشناسی و روانپزشکی در مورد همجنسگرایی بیان می کنند این است که این یک اتفاق عادی و طبیعی است و نمی توان در آن انحراف یا بیماری جنسی و روانی را مشاهده کرد و توصیه های آنان نیز چنین است که باید به رسمیت شناخته شود این امر.
جامعه جهانی هم به طور معنا داری در جهت به رسمیت شناختن و حمایت از این اتفاق هم نظر هستند و رسانه های جمعی و افراد مشهور و صاحب صدا نیز که توانایی تاثیرگذاری بر توده مردم را دارند در این ماجرا شریک شده اند و به هر صورت شاهد رشد این اتفاق هستیم.
اما آدم از آنجا حیرت می کند که جامعه روانشناسی و روانپزشکی که البته جامعه ای که بسیار مهندسی شده و از پیش مشخص شده بر اساس ساختار سلامت معیوب و جهت داری که توسط ت مداران کثیف با انگیزهای کثیف تدوین شده را الگوی خود قرار داده و با آن عینک سلامت روانی جامعه را نگاه می کنند و بر اساس ساختار سلامت کثیف سرمایه داری غرب جامعه را ویزیت می کنند.
اگر بخواهم بگویم که اساسا اساس و رکن این انجمن ها و نهاد های سلامت هدف دار و جهت دهی شده است سخنی بیراه نگفته ام.
کافی است که دقت کنید هنگامی که جامعه سرمایه داری بخواهد یک امر را طبیعی جلوه دهد و از آن استفاده کند چگونه نهادها و ارگان ها را بسیج می کند تا در راستای اهداف از پیش تنظیم شده فعالیت کنند و آنچه را که غیر طبیعی است طبیعی و آنچه را که مضر است را مفید معرفی کنند.
تعجب نکنید اگر در زمانی آنها فیلم های را برای اهدافی از قبیل آموزش و یا فروکش کردن هیجانات افراد بسازند و از آن دفاع کنند و رسانه ها و انجمن های سلامتی را مامور کنند که بگویند خوب شما به اسم تحقیقات مطالبی در جهت تائید ما منتشر کنید و جالب آنکه در دهه های بعد این را دیگر به دلایل کاملا ی و در جهت سرمایه داری بد بدانند و دوباره ماموریت به ارگان ها بدهند که تحقیقاتی منتشر کنید که عکس آن چیزها که در گذشته گفتیم باشد.
اعتماد کردن به جامعه روانشناسی و روانپزشکی سرمایه داری یکی از مهم ترین اشتباهات جوامع دیگر بود که البته گریزی هم از آن نبود وقتی که سرمایه داری غرب ابزار رسانه های جمعی و نفوذ نرم را دارد نمی توان در این بی سوادی رسانه ای جوامع عقب افتاده حسابی باز کرد و اساسا همین افراد کلیدی جوامع غیر پیشرفته خودشان از کم بود سواد رسانه ای رنج می برند چه توقعی از مردم عوام باید داشت.
اگر به این نقطه برسیم و حداقل مشکوک شویم به ساختار های سرمایه داری از جمله ساختار سلامت سرمایه داری و مشکوک شویم به نحوه تحقیقات پژوهشی آنان حداقل آن است که می توانیم فضای تحقیق را بیشتر باز کنیم و کم کم متوجه بشویم اساسا ما با محققی بی طرف روبرو نیستیم ما با پژوهشگران و اعضایی روبرو هستیم که صاحب صدای رسانه ای هستند و البته وابسته به نهاد قدرت که دارای تأثیر گذاری عظیمی بر طبقات پایین تر هستند.
بهترین روش برای پی بردن به حقیقت آنان همان روش مقایسه صحبت های متغیر آنان در طول زمان است که چگونه متناسب با نیاز ساختار قدرت هر روز چیزی جدید رو می کنند.
البته توقع نداشته باشید آنان خیلی رو و دستپاچه عمل کنند همگان پی ببرند نه چنین نیست، اما با نگاه دقیق و مطالعات تخصصی تر می توان پی به کارهای آنان برد.
حال اینها که گفتم در نقد ساختار پژوهشی آنان است و باید دانست که ساختار های قدرت پول می دهند که برای محصول ما پژوهش علمی در جهت تایید و یا رد فلان موضوع منتشر کن ، هرگاه ما به این دید رسیدیم ، آنگاه است که متوجه می شویم کلاه گشادی بر سر ما رفته است.
تحقیقات پژوهشی در جامعه سرمایه داری غرب ابزار است برای تثبیت سرمایه داری این را به عنوان چکیده این مطلب به دست بگیرید و خیالتان این نباشد که سخنی کلی یا بدبینانه می گویم ، آنچه می گویم نه بر اساس تئوری توطئه است که بر اساس تحقیقات منظم و دنباله دار است که انجام شده.
حال اینکه با رسانه های جمعی می توان چه کارها کرد و چه تغییرات عظیم به وجود آورد را جای بحث بسیار دارد و چه حیف که ما محسور شده ایم و در دریای آنان فرو رفته ایم.
گام اول راه آن است که ساختار سلامت ساختار های پژوهشی غرب را ما با دیده تردید نگاه کنیم و متوجه باشیم سرمایه داری غرب همه چیزش بو می دهد.
حال اینها گفته شد و سراغ نظر آنها که می گویند همجنسگرایی طبیعی است برویم و آنچه که توان داریم در نقد می گوییم.
تعجب بزرگی که می بایست می کردم را دیگر نکردم با این نظر آنان، زیرا مدت هاست فهمیده ام نهاد های غربی خودشان را از بسیاری قبل به سرمایه داری فروخته اند ولی آیا اینکه مرد میلش به مرد باشد و زن به زن طبیعی است؟
آیا آنها می دانند که شخصیت مرد و شخصیت زن تکامل روحی و جسمی خودرا باهم می توانند داشته باشند و اساسا جنس و شخصیت مرد که ساختار جدا از جنس و شخصیت زن دارد احتیاج دارد که متصل به هم باشند و افسوس و صد افسوس که از ما مطالبه دلیل تحقیقاتی می کنند دلایلی که ساخته و پرداخته غرب و سرمایه داری است و ما متاسفانه کلا ساختار معیوب و الکنی داریم.
ما بر اساس آنچه که از فرمایشات اهل بیت دانستیم آن است که اینکه مرد میلش به مرد باشد را باید انحراف تلقی کرد و البته درمان نیز دارد و در ن این نیز جاری است.
شخصیت عاطفی و احساسی زن با شخصیت منطقی و محکم مرد از نظر ترکییی کاملا همخوانی دارد و آنچه که در جهت رشد استعدادهای هر دو جنس است با مکمل بودن برای هم میسر است و آنچه که زن با زن در کنار هم تجربه می کنند عملا آنها را درجهت دو قطب عاطفی و احساسی که هستند پیش می برد و قطب منطقی و محکم مرد را ندارند و دارای خلا هستند و مرد هم همینطور اما چه بگویم که دور دور غرب است و این سخنان را فاقد وجاهت علمی می دانند، البته برماست که بگوییم شاید بر خودی ها بابی باز شد که بکنند آنچه تا بحال نکرده بودند.
درباره این سایت